بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم طهّر قلبی مِن النّفاق و عملی مِن الرّیا و لسانی مِن الکذب و عینی مِن الخیانة.
خدایا پروردگارا دلهای همه ی ما را از نفاق و دورویی اعمالمان را از ریا و خودنمایی ، زبان هایمان را از دروغ و چشمانمان را از خیانت پاک و طاهر بفرما.
***
در گذر گاه زمان ، خیمه شب بازی دهر
باهمه تلخی و شیرینی خورد می گذرد
عشق ها می میرند ،
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند
***
چه بگویم از دردی که دوباره باید یکسال کشید… یکسال صبر کردیم و دمی با بهشتیان بودیم …. و حالا سالی دیگر، که شاید بازهم فرصتی شد… شاید هم نشد… به لطف خدا چند روزی با بهترین بنده های خدا مهمان بهشتیان بودیم در یک سفر ِکوتاه ِپر سوز و معرفت در كربلاي ايران و دیار مظلوميت برپاكنندگان اين واقعه عظيم . و هرکس به قدر ظریفیت و استعدادش گرفت آنچه را که به خوبان می دادند .
اینبار سرنوشت ما را همراه جمعی از گلهای گلستان نرجس (نرگس ) نمود تا شاید باز هم گوشه ای از کمالات همنشینان نوجوان منتخب الهی در ما اثر کند ، مگر ما هم به نفس خوبان ، چند روزی متخلِّق به اخلاق الهی شویم. ان شاء الله
و چه خوب بودند گلهای سرسبد این گلستان که جام وجودشان لبریز از ادب بود و مستعدتر و آماده تر برای دریافت باده های معرفت از قدح دستانِ وِلدانٌ مخلَّدون .
و چه بسیار می شد آموخت که چگونه باید بود ؟ و چگونه نباید بود ؟ از گلهایی که گلبرگ های شعور شان مظلومانه در بارش رگبار های خود خواهی و غرور ،توهم و ریا و خشک اندیشی خوارج گونه بعضی متظاهران به تشرُّع ، بی رحمانه پر پر می شد و آنان می انگاشتند که با تیشه های تیز خیال ، انسان می سازند و شخصیت .چه روزگاری می شود آنروز که اینان جای حج و کعبه در کوچه پس کوچه های ترکستان ، چنان گرفتار آیند که نه راه پیش باشد و نه راه پس. و اینان چقدر با نور و راهیانش غریبه اند.
یادشان بخیر که هر کدامشان آنچه را که خوبان همه دارند یکجا داشتند .عده ای از دوستان نوجوان همراه ، راننده ی با اخلاق اتوبوس، مشاهده گر همراه که خود حکایتی داشت با برگه ها و فرم های مختلف و البته منتخب اخلاقی این سفر مبلّغ اعزامی از حوزه علمیه ( که شاید از بردن نامش راضی نباشد )که حقیقتا به اعتراف همه ی همراهان شخصیت و سیرت پاکش و عطر معنویتی که از سراپای وجودش موج می زد حقیقتاً بوی فاطمه ( س )می داد و خبر از معصومیتی ماندگار .آنجا که عقل و عشق از اوج و موج کمال وجودیشان سر در گم است . خوشا به حال خوبان... و یادشان بخیر. و حتی مربیان این گروه که بی تردید وجودشان الطاف خفیه بود و حضورشان نعمت و آموزه های اخلاقی شان ! درس ها داشت برای همسفران در آنچه می بایست می آموختیم و آموختیم که هیچ کار خدا بی حکمت نیست.!
به دوکوهه می رسیم . بر سردر پادگان بزرگ نوشته اند " دوکوهه السلام ای خانه عشق " . یاد جمله یکی از دوستان می افتم که می گفت " با گذشت این همه سال ، دوکوهه همچنان بسیجی مانده است " و این بسیجی ماندن را از همان لحظه ورود می توان احساس کرد . این زمین همچنان راز آلود است و شاید دلیل این رازآلودگی را باید در زمزمه ها شبانه یاران خمینی در تارو پود این خاک جستجو کرد ... ما آمده ایم و خیلی ها آمده اند اما دو کوهه دلتنگ یاران خود است .
یادش به خیر شلمچه و یارانش ؛ شلمچه یک چیز دیگر است اینجا اسم حضرت زهرا (س) آورده شده اینجا شهدا با سربند یا زهرا جنگیدند و خود را به آسمان گره زدند که اینجا تا آسمان راهی نیست .اینجا بوی گاز خردل
می دهد بوی عملیات کربلای 5 ، بوی دلتنگی و اشک ...اینجابرای باز ماندگان و جاماندگانش هوای زمین تنگ است ...و آنقدر سرفه می کنند تا برات هوای بهشتی بگیرند ! .
... و چه معنویتی داشت منطقه ی عملیاتی فتح المبین یادگار حماسه دلیرمردان بی ادعا . حرفهای فتح المبینی ها بوی غصه دارد ؛ یادش به خیر حال خوش بچه ها و بغض های ترکیده و اشک های جاری شده و ناله های دلتنگی.
...
...
... بماند
(یاد و خاطره شهدای فتح المبین گرامی باد).
و ای کاش حال خوش بچه ها در محل استقرار گروه تخریب دو کوهه تا همیشه می ماند.
یا علی
التماس دعا
نظر يادتون نره ( براي ثبت نظر در كادر بالای متن روي نظرات كليك كنيد)